آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
********
مثل این است کمی دلگیرم
گاه و بیگاه دلم می گیرد
راه سختی است رسیدن تا او من
از این راه دلم می گیرد
دست من نیست که پر بارانم
خواه ناخواه دلم می گیرد
********
غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا امد
خار خندید و به گل گفت : سلام
و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود
دستی بی رحمی آمد نزدیک
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خزید
و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت : سلام