آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
********
مثل این است کمی دلگیرم
گاه و بیگاه دلم می گیرد
راه سختی است رسیدن تا او من
از این راه دلم می گیرد
دست من نیست که پر بارانم
خواه ناخواه دلم می گیرد
********
غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا امد
خار خندید و به گل گفت : سلام
و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود
دستی بی رحمی آمد نزدیک
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خزید
و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت : سلام
چی شده تنها نشستی
واسه من زندگی سرده
نکنه تو هم غریبی
کاش می شد اشکاتو پاک کرد
بمیرم تو هم بریدی
چه تبسم قشنگی
وقتی به غمها بخندی
آخه ارزشی نداره
دل به این دنیا ببندی
نازنین دنیا همینه
اونکه خوب بود بدترینه
نکنه تنهات گذاشته
آخره عشقها همینه
میدونی چقدر عزیزه
قطره سپید شبنم
مثل اون اشکای نازت
رو تن گلهای مریم
نازنین خدا بزرگه
غم واز خودت جدا کن
کاشکی یه قاصدک بیاد
اینجا کویر عطشه
منو به دریا ببره
کاشکی که دستای منو
یکی تو دستاش بگیره
کسی که غصه های من
پیش نگاهش بمیره
کاشکی کسی بره سفر
دل منو خبر کنه
دل خراب و تنگمو
آماده سفر کنه
اشکامو مینویسم روی سکوت لحظه ها
باز تو رو فریاد میزنم تو غربت ثانیه ها
یادت شده نفس نفس غم پرسه تنها ییام
کاشکی به یادت بمونه که تا ابد تو رو میخوام
رفتی و برات شدم از همه غریبه تر
دیگه فایده ای نداشت هق هق و نگاه تر
به فکر گلدونا نباش که اینجا بی تو سایه س
برای گریه های من هزار هزار بهانه س
خاطره ها رو می پاشم روی آینه های عادت
تا همیشگی بمونه عطری از عشق و صداقت
کاشکی باز آبی ترین خنده شب مال تو باشه
گریه های آتشیم واسه دیدنت دعا شه
تن پوش لحظه هام بشه تا همیشه صدای تو
اوج ترانه های من غزل غزل چشمای تو
میشه باز به تو رسید با همین خیال شیرین
رد شد از قهر و گلایه پر کشید از رو زمین
چه قدر سخته تمام روز رو منتظر شب باشی که دوباره زل بزنی به صفحه سرد مونیتور و فقط نگاهت به ایدی یه نفر باشه و همش دعا کنی که روشن باشه با اینکه از قبل میدونی امشبم مثل تموم شبهای گذشته فقط باید چشمهای خواب رفته ادمک ایدیشو ببینی و درد دودلاتو براش اف بذاری به این امید که شاید اومدو خوند و جوابتو داد جوابهایی که مثل همیشه حرف تازه ای توش نیست انگار که هیچوقت نمیخواد باور بکنه که : دوستش داری
کاش میشد هیچ کس تنها نبود.......
کاش میشد دیدنت رویا نبود........
گفته بودی با تو می مانم ولی.......
رفتی و گفتی و اینجا جا نبود.........
سالیان سال تنها مانده ام..............
شاید این رفتن سزای من نبود........
من دعا کردم برای بازگشت.........
دست های تو ولی بالا نبود..........
باز هم گفتی که فردا میرسی.......
کاش روز دیدنت فردا نبود
مرداب
بر تن مرده این تشنه کویر
روزگاری ای دوست
ابی بود روان
جاری از چشمه پاکیزه نور
عابر کوچه جوی
رهرو جاده ی نور
هر کجا دانه خشکی میدید
تشنگی را ز تنش مک میزد
هر زمان باغک زردی
می یافت
مژده
می داد به او
فصل بهاران را
سبز
شعر می خواند برای
هربرگ
غصه می گفت:
به پای هر کاج
یاد دارم ان اب؛
خنده ها بر لب صد غنچه نشاند
اه
اه
امان یک
روز
این اب روان
دل به گودالی بست
که پس از ان همه رفتن اینک
وقت اسودن ماست
ماند
ماند و مرداب شد و
گندید
اه ه
ان اب روان من بودم.
شاعر: کیا
شاعر این شعر قشنگ که من خودم خیلی این شعر و دوست دارم زبان مادریش انگلیسی هست و فارسی و زبان دومش هست به نظر منکه نابغه هست.
سلام
دوستای عزیزیم شاعر این شعر الان تو بیمارستان بستری و محتاج دعای این قلبای پاک شماست
من از این پس به همه عشق جهان می خندم
به
هوس بازیاین بی خبران می خندم
من از آن روزی که دلدارم رفت
به
غم و شادی عشق دگران می خندم
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است کارم از گریه گذشته است و به آن می خندم
بچه ها به پنج دلیل دوست داشتنی اند:
1_گریه می کنند چون گریه کلید بهشته.
2_قهرکه می کنند زود آشتی می کنند چون کینه ندارند.
3_چیزی که می سازند زود خراب می کنند چون به دنیا دلبستگی ندارند.
4_با خاک بازی می کنند چون تکبر ندارند.
5_خوراکی که دارند زود می خورند و برای فردا نگه نمی دارند چون آرزوهای دراز ندارند
عشق تو را متعادل و متعالی میکند . یک ادم خود خواه هیچ وقت عاشق نمیشود , زیرا عشق نقش مساوی کننده دارد . فقط دو نیروی تساوی بخش وجود دارد : یکی عشق و دیگری مرگ . وقتی عاشق کسی هستی با او همترازی . و اگر واقعا عاشق باشی , در این لحظه با کل هستی همترازی . هیچ کس نه در جایگاهی برتر و نه پست تر قرار دارد . هر ادمی یگانه , متفاوت , ولی نه برتر و نه پست تر است .